روز ایران: «اسرار خزندگان»، اسم کتابی است که دختر کوچک خانواده آخرین صفحه اش را در سکوت میخواند، کمی بعد کتاب را میبندد. دست روی آفتابپرستهای روی جلد میکشد و انگار چیزی کشف کرده باشد با ذوق از جایش میپرد و با ذوق میگوید: مامان، بیا بریم یه جایی که من بتونم هر چی خزنده و حشره است ببینم، شما قبلا گفتی یه روز من رو می بری، می شه امروز، همون روز باشه؟ مادر با لبخند نگاهش میکند، دختر با ناز می گوید: لطفاااا.
قبل از مادر، به حرف میآیم و میگویم: آخه مامان خسته ست، خواهر جون. همه مدت مراقب مادربزرگ بوده، به نظرم بذار یه روز دیگه. مادر رشته حرف را از من میگیرد و میگوید: اگه امروز یه کم سر و صدای خونه کم باشه و من بتونم استراحت کنم، زنگ میزنم بچه های خالهتون هم بیان و همهتون رو می برم «موزه حیات وحش هفت چنار».
خواهر کوچولو از خوشحالی بالا و پایین میپرد، من هم که میخواستم این آخر هفته کمی بیشتر بخوابم به ذوق می آیم و خودم را به سفر علمی دعوت میکنم.
مامان می رود تا استراحت کند، پسر نوجوان خانه هم از این پیشنهاد بدش نیامده راهش را می گیرد و همان طور که به آشپزخانه میرود، میگوید: خوراکی این دفعه با من.
من و خواهر کوچولو نگاهش میکنیم تا ببینیم قرار است چه کار کند. خرماها را در کاسه می ریزد و آب جوش را رویشان. کمی با ما گپ میزند و بعدش آب کاسه را خالی و شروع به پوست کندن خرماها میکند. حالا خرماهای پوست کنده و بیهسته را در ظرفی خشک ریخته و مثل سرآشپزها یک قاشق پودر دارچین و نصف قاشق پودر هل و کمی گردوی خرد شده اضافه میکند و بعدش با گوشتکوب میافتد به جان خرماها و همه را یک دست میکند. وقتی میبیند ما تماشاچیهای خوبی هستیم رو به ما با شوخی میگوید: خب تشریف بیارید جلو، دم در بده. بیاین گلوله خرمایی درست کنید پودر نارگیل و شکلات هم هست می تونیم رنگی رنگیشون کنیم. ما هم از خدا خواسته شروع می کنیم و خیلی نمیگذرد که یک بشقاب پر توپک خرمایی رنگارنگ روی میز است. خیلی نمیگذرد که بچه های خاله هم میآیند و حالا همه آماده ایم برای رفتن به حیات وحشی آن هم در دل پایتخت.
همه شال و کلاه میکنیم و خودمان را با خط هفت مترو به ایستگاه بریانک می رسانیم. نرم نرم 900 قدم به سمت شمال میدان بریانک در خیابان دعوتی قدم میزنیم تا بالاخره تابلوی موزه آثار طبیعی و حیات وحش هفت چنار پیش رویمان نمایان میشود. مادر برای همه بلیت میخرد و ماجراجویی علمی- تفریحی ما با بهایی اندک و همت زیاد فراهم شروع میشود.
بچه ها مسیر را تا رسیدن به ساختمان موزه، آرام و با کنجکاوی هر چه تمامتر طی میکنند. حال، موزه ای با 7 هزار متر وسعت و زیربنایی 2 هزار و 683 متری در مقابل چشمانم است. دورتادور موزه با دیوار آجری و نردههای طرحدار پوشانده شده است. دو ستون آجری با طاقی قوسدار، آجرچین و چراغهای زیبا سردر این بنا را ایرانی و اصیلتر کرده و بیشتر به چشم همه مان می آید.
عده ای بچه مدرسهای هم به ردیف ایستادهاند که با راهنمایی معلم و مسئولشان وارد شوند، ذوق دارند و با دقت به همه چیز نگاه میکنند، کار آنها طول میکشد پس ما از پله ها بالا میرویم و قدم در حیات وحشی بی خطر میگذاریم.
اینجا سالن به سالن دیدنیهای جانداران بی جان فرق میکند. سالن اول بی مهرگان است. خواهر کوچولو هزارپایی را با دست نشان میدهد و میگوید: وااای چه خوبه، دیگه نمیترسم چیزیم بشه. میتونم همه شون رو نگاه کنم. کتاب علوم دبستانم انگار دوباره جلوی چشمم می آید. همیشه این حشرات و اینکه کدام به کدام است را قاطی میکردم!
«بند پایان، شاخه بزرگی از جانوران بی مهره است و بخش زیادی از حشرات از همین گروهند، عنکبوتیان ، هزار پایان و سخت پوستان . بین اونها هم جمعیت حشرات یا شش پایان از همه بیشتره . پروانه ها ، سوسک ها ، ملخ ها ، سنجاقک ها ، زنبور ها و .. انواع مختلفی از حشراتند که همه شون شش پا و دو شاخک دارن». این ها را راهنمای موزه با مهربانی برای بچهها توضیح میدهد.
در این قسمت از موزه، با استفاده از حشرات، تابلوهایی با نقشهایی زیبا طراحی شده. بچه های خانواده ما بیشتر از همه از تابلوی نقشه ایران که با پروانه های ایرانی ساخته شده خوششان آمده و به تماشایش ایستاده اند.
انواع «اسفنجها» این جانورانی بی تحرک و گیاه مانند که در آبهای شور زندگی می کنند، نرم تنان که بی مهرهاند و برای خفظ خود صدف میسازند و سخت پوستان با پوسته سخت کتینی، تعداد پاهای زیاد و بند بند و حتی پاهایی چنگک مثل انواع خرچنگ های آب شیرین و شور ،شاه میگو و خرچنگ های عنکبوتی بعضی را با دقت و بعضی را سریع تر از نظر میگذرانیم تا خود را به بچه ها در سالن بعدی برسانیم.
در این سالن نمایی از زیستگاه های کوهستانی زاگرس و البرز و زیستگاه تالاب ، ارسباران ، گلستان و زیستگاه آفریقا با پوشش گیاهی و حیات وحش مربوطه را بی هیچ دردسر و سفری به تماشا می نشینیم.
پلنگ، یوزپلنگ ، تشی ، کفتار ،گراز، خرس قهوه ای، گورکن،.. و نیز انواع پرندگان کم یاب نظیر کبک دری، درنای خاکستری و هوبره،شتر مرغ.. همه تاکسیدرمی شدهاند و انگار از درون حیات وحش آمده اند و این بار نه با طبیعت وحشی شان که با آرامش نگاهمان می کند. برادرم می پرسد، خب اینا گناه نداشتند، یعنی این ها گرفتند و کشتند تا خشکشون کنن و ما بیایم و نگاهشون کنیم.
خانمی مسن که خود را معلم بازنشسته معرفی می کند و با نوه اش به موزه آمده رو به برادرم می گوید: نه پسرم، اینجوری که شما میگی نیست. بیشتر این حیواناتی که می بینی از شکارغیر قانونی رسیده به اینجا رسیده تا اونجا عمرشون به دنیا نبوده، حداقل تو عالم علم به من و شما یادآوری کنن که که حیات وحشمون چه چیزهایی داریم و چقدر باید قدردانشون باشیم.
برادر جان که خیالش راحت شده از کوله اش ظرف توک خرمایی ها را در می آورد تعارف بچه ها و خانم معلم میکند و به راه رفتن ادامه میدهد.
مادر و بچهها به سمت ماکتهای سه بعدی یا دیوارما میروند. این ماکتها پوشش گیاهی و اقلیم محل زندگی نمونه های تاکسیدرمی شده را به بازدیدکنندگان نشان میدهد. دختر مدرسهای میگوید: مگه نمیگن شیر سلطان جنگله، پس چرا اینجا نشنون میده که شیر تو بیشه زار کم درخت زندگی میکنه. معلم شان به سمتش برمیگردد و جواب میدهد: دقیقا خودت جواب درست رو دادی. این یعنی آدم هر چی میشنوه نباید باور کنه، باید مطالعه کنه یا از بزرگترها و معلم هاش بپرسه.
کمی بعد، بچه ها که از تماشا سیر میشوند به سمت آکواریومها میرویم و قدم در غار پیچ در پیچ میگذاریم. نوری ملایمی از شیشهها بیرون میزند. در این غار، انواع ماهیهای آب شیرین متعلق به رودخانههای سراسر دنیا به چشم میخورد. ماهیهای گوشتخوار ، از جمله انواع گربه ماهی ها، پیرانا، اسکار،پنگوسی وسمندر آب شیرین ...را یک به یک از نظر میگذرانیم.
البته دختر کوچولو و مادر که عاشق موجودات آبزی هستند سر هر دیوار کلی میایستند و قربان صدقه ماهیها میروند ما هم از دور قربان صدقه آنها!
موزه، کارگاه تاکسیدرمی هم دارد. آنجا طریقه علمی و عملی تاکسیدرمی پرندگان و پستانداران به نمایش میآید، اما خانواده ما تصمیم میگیرند که بعد از خروج از غار ماهی ما گردش عملی را متوقف کنند و به محوطه موزه بروند. سازه های فلزی، آجر نماها، قفس پرندگان هر کدامشان جاذبه ای دارند و قصهای.
ما از موزه خارج میشویم. مامان با اشاره به درخت چنار تنومندی میگوید: بچه ها میدونید چرا اینجا محله هفت چناره؟ و بدون اینکه منتظر جوابمان بماند ادامه میدهد: همهاش به خاطر این درخته. این درخت 7 متر قطر داره و اگه بشمارید می بینید 7 تا تنه داره. به خاطر همین اینجا و موزه هم اسمش شده هفت چنار.
یکی از بچههای جمعمان می گوید: چه با حال. مرسی الان یه علم، به علم هامون اضافه شد. فقط یه سوال هم ما داریم، اینجا غذای خوشمزه هم داره؟ من جواب می دهم، بله یه فلافلی هم اسم موزه هست. مهمون من، همه بریم فلافل بخوریم. خنده جمع بلند میشود و به سمت فلالی رهسپار میشویم و با یک ساندویچ خوشمزه سفرمان به حیات وحش را به پایان میبریم.
فارس